تهران و بوی ذرت مکزیکی و غروب

تهران و چند خاطره ی افتضاح و خوب

تهران و خط متروی تجریش تا جنوب

این شهر خسته را به شما می سپارمش

 

تهران سکته کرده ی از هر دو پا فلج

تهران وصله پینه شده با خطوط کج

تهران تا همیشه ترافیک تا کرج

این شهر خسته را به شما می سپارمش

 

من روزهای خونی و پرالتهاب را

من سطل های سوخته ی انقلاب را

بر سنگفرش کهنه بساط کتاب را

بوسیدم و برای شما جا گذاشتم

 

من خش و خش رفتگر از صبح زود را

سیگار بهمن و ریه ی غرق دود را

من هر که عاشقم شده بود و نبود را

بوسیدم و برای شما جا گذاشتم

 

بلوار پر درخت ولیعصر تا ونک

نوشابه های شیشه ای و تخمه و پفک

کابوس های هر شبه از درد مشترک

یک روز می رسد که فراموش می شوند

 

تنهایی ام نشسته میان اتاق ها

بر بیست و هشت سالگی ام جای داغ ها

گریه نمی کنم… همه ی اتفاق ها

یک روز می رسد که فراموش می شوند

فاطمه اختصاری

پ.ن1:

شاید بپرسید جریان "رد شکایت" دیوان عدالت رو به خونه اطلاع دادم یا نه

که باید بگم نه، چون تا چند روز باز هم باید جنگ اعصاب داشته باشم تو خونه که بابام بگه، من از همون اول هم گفتم نرو ولی تو گوش نکردی، مامان بگه حالا که چیزی نشده و ناراحت نباش و فلان

و آخرش هم هیچ وقت مامانم نمیگه بیا ده دقیقه سر تو بذار روی پاهام و گریه کن سبک بشی و همه چی تموم بشه چون همه از من با توجه به گذشته یه تصوری ساختند که رضا از این کارها نمیکنه و رضا عاقلانه بیخیال میشه و رضا . و . و .

وقتی من قرار نیست پیش خونواده م یه کم گریه کنم و بعدش خوب بشم و عوضش قراره جنگ اعصاب هم داشته باشم، همون مثل همیشه بغض کنم و خودخوری کنم، بهتره

پ.ن1.5:

زیر یه عکس از رهبری نوشته بود که:

ما نرده‌های خیابان انقلاب نیستیم

که با چند تکان بشکنیم!

ما بچه‌های انقلاب هستیم.

سر یا صبر؟!

 

کدامش را می‌خواهی که تقدیم شما کنیم.

+نمیدونم قبلاها شاید یعنی همین که به جای داد و هوار و هوچی گری رفتم از طریق قانونی به همه ی مراجع رسیدگی و پیگیری اعتراض رسمی نوشتم و واسه دفتر رهبری (+یه سری حرفای دیگه) نامه نوشتم، عمیقا این صحبت رو قبول داشتم ولی الان در حد یه جمله ی قشنگ میتونم قبولش کنم و نه بیشتر

من که کلا یادم نمیاد جایی بوده باشه این جماعت انقلابی و امت حزب الله شکایت و اعتراض شون رو از مرجع قانونی پیگیری کرده باشند و تهش به جایی رسیده باشه و حقشون رو گرفته باشند، نمونه ش هم همین سید ابراهیم رئیسی سر انتخابات96 که شورای نگهبان میگه تخلف شده و با خاطیان برخورد میشه ولی تهش هیچ خبری نشد(

پ.ن2:

منو جون پناه خودت کن برو بذار پای این آرزوم واستم

به هرکی بهم گفت ازت رد شده قسم میخورم من خودم خواستم

منو جون پناه خودت کن برو من از زخم هایی که خوردم پرم

تو باید از این پله بالا بری تو بالا نری من زمین میخورم

درست لحظه ای که تو باید بری اسیر یه احساس مبهم شدیم

ببین بعد یک عمر پرپر زدن چه جای بدی عاشق هم شدیم

برای تو مردن شده آرزوم یه حقی که من دارم از زندگیم

نگاه کن تو این برزخ لعنتی چه مرگی طلبکارم از زندگیم

به هر جا رسیدم به عشق تو بود کنار تو هر چی بگی داشتم

ببین پای تاوان عشقم به تو عجب حسرتی تو دلم کاشتم

اگه فکر احساسمونی برو اگه عاشق هردومونی برو

تو این نقطه از زندگی مرگ هم نمیتونه از من بگیره تو رو

تاوان-احسان خواجه امیری

 

 

 

 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها